پرستو کوچولو

آزادی ماهی عید

دو سه روزیه که حسابی حس کد بانو گریم گل کرده شدیدا در تکاپو هستم اینو نمی دونم که این اثرات ماه رمضان و 17 ساعت گرسنگی و تشنگیه یا اینکه جو گرفته و ما رو با سلیقه کرده خلاصه امروز از صبح درحال سرخ کردن بادمجان برای گذاشتن توی فریزر بودم و دیروز و پریروز هم در حال سرخ کردن پیاز زیاد و درست کردن مواد ماکارانی و لازانیا بازهم برای فریزر بودم نمی دونم با این فشار گرسنگی این همه انرژی از کجا اومده فردا رو هم تصمیم دارم که یک کم ترشی بادمجون درست کنم امروز عصری با لنا و رامین با هم به دریاچه شورابیل رفتیم تا ماهی عید و که عجیب بود غیر از دو تا که مرد این یکی عمر نوح البته ازنوع ماهی قرمزشو داشت و هر چی منتظر شدم تا بمیره و تنگشو بشورم دیدم خب...
1 مرداد 1392

هزار روز از تولد فرشته کوچولوم می گذره

سلام دیروز هزارمین روزی بود که دختر قشنگم قدمهای خوشگلشو تو زندگی من و باباش گذاشت هزار روز با همه سختی ها و استرس ها خوشی و ناراحتی هاش گذشت وقتی با خودم فکر می کنم باورم نمی شه که این همه مدته که مادر شدم و این همه روزه که شبها خواب راحت نداشتم و بیشتر روزهاشو با استرس برای سلامتی عزیزم گذروندم حتی همین الان لنا مهده و من با کلی سلام و صلوات و صدقه و آیـه الکرسی بدرقه کردمش ولی بازهم دلم پیش اونه بخاطر این روز قشنگ (که ناگفته نمونه که خاله لادن این موضوع رو به من یاد آوری کرد)با دخترم و رامین یک جشن کوچولوی سه نفری گرفتیم و یک کیک نسبتا کوچولو خریدیم و با هم دیگه خوردیم و از لنا هم چند تا عکس خوشگل گرفتم لنا انقدر ذوق کرده بود که خدا می ...
1 مرداد 1392
1